باد صبا برگو به ما از یوسف زهرای ما
آور تو یکدم نکهتی زان نرگس شهلای ما
اندر چمن زار وِلا سروی چمان پیدا شده
گلها همه در حیرت از آن سروِ خوش بالای ما
مهدی تویی، هادی تویی، موسای هر وادی تویی
شافی تویی، ناجی تویی، ای خضر و ای یحیای ما
مهر تو در دلهای ما، عشق تو در سرهای ما
داده به ما از تو نشان، آن زاده بطحای ما
خون می چکد از دیده ها، در فُرقَت ماهِ رُخش
روشن نما با نور او، این دیدۀ اَعمای ما
جان بی قرار از هجر او، دل می تپد با مهر او
با عشق او معجون شده، هم موت و هم محیای ما
گفتا «حمیدی» با فغان، ای مهدی صاحب زمان
چشم انتظار مقدمت باشد دل شیدای ما