عادت کرده بودیم ادمیزاد است دیگر :به همه چیز عادت میکنیم. عادت کرده بودیم چادر مشکی سر کنیم کفش مان را واکس سیاه بزنیم، راهی خیابان ها شویم. با یک ساک بزرگ خوراکی و اسباب بازی و وسایل نقاشی، جایی نزدیک بقیه بچه دارها بنشینیم و بچه هایمان زود با هم دوست شوند و بین هزارسیاه پوش دیگر گم شوند و ما دلمان قرص باشد بنشینیم پیش رفیق هیئتی مان دستمال ازش بگیریم زیارت نامه بهش بدهیم، دستش را بین دستمان بفشاریم و بگوییم: خیلی التماس دعا دارم ها